بعتم الليالي
وحدي لحالي
وماحدا طل من قبالي
بإيدو ومالي عالهدا
شفتو من بعيد
ماشي وحيد
صار بعينيه
يعطي مواعيد
وبسمة ع شفاف
قالتلو وقاف
حدك مشيني
والإيد بالإيد
سوا تمشينا
ونظرة عينينا ملبكة
شو حكيو علينا
ولا اهتمينا بالحكي
وصلنا ع الدرب
متودي غرب
صار يغازلني
ويحكي بالحب
قلي دلوعة
قلتلو أوعة
وصارت مسموعة
دقات القلب
ترجمه فارسی
به تاریکی شب ها
،با خودم و بدون هیچ کس تنهایم
سایه ی دستش از کنارم گذشت
و من را به آرامش چه ؟ ( نمیتوانم آرام باشم)
او را از دور دیدم
که تنها میرود
و گمان میکنم ( با چشمانم)
که وعده ی (دیدار) میدهد
و با یک لبخند بر روی لب ،
به من گفت وایسا ،
من را با خود و دست و در
دست همراهی کن
با هم راه رفتیم ،
نگاه چشمانمان از روی شرم و حیاست
چه در مورد ما گفتند
و ما به حرف دیگران محل نگذاشتیم
به راهی رسیدیم
که به سمت غرب میرفت(میخوستیم از هم جدا شیم) ،
شروع به حرف عشقولانه کرد
و از عشق حرف میزد
به من گفت عشوه گر
، به او گفتم حواست باشد
و ضربان قلب
قابل شنیدن شد